نمایش مـــردُم-آزارترین بچه-های جهان ...
نمایش مـــردُم-آزارترین بچه-های جهان ...
عابدی از قوم بنی اسرائیل کاملا گرم راز وُ نیاز وُ گفتگو با خدا شده بود که دو تا بچه-ی تُخص وُ مردم آزار ، بـِــدو بـِـــدو سر وُ کله-شان پیدا شده وَ زیر درختی ان طرف-تر که جلوی چشم عابد هم بود می-نشینند وُ با ذوق وُ خنده مشغول کارشان میشوند ؛ مشغله-شان این بود که خروس بیچاره-ای را « کــَـت-بسته » بین خودشان گذاشته بودند وَ هر کدام با عجله وُ علاقه ، تـَــک تـَــک ، پَر ِ خروس را می-کندند وَ با جیغهای آن حیوان که دیگر شبیه « قوقولی-قوقو » نبود ، قهقهه-ای میزدند وَ پَر را توی کیسه-ی کهنه-ای ذخیره میکردند! تو گویی که مسابقه-ی « مردم-آزارترین بچه-ی جهان » را نمایش میدادند ... عابد هم چند بار « دُزدکی » بچه-ها را تماشا کرد ، ولی بقول معروف « کـَــک-اش هم نگزید » ؛ انگار نه انگار که دارند حیوان بیچاره-ای را شکنجه میدهند!؟ ...
امام صادق (ع ) فرموده-اند که خداوند شاهد وُ عالم از بی-تفاوتی این پیرمرد عابد ، آنچنان غضبناک میشود وَ قهرش میگیرد که به فرمان او « زمین شکافته میشود وَ آن مَرد ظاهرا عابد را می-بلعد » ...
اقتباس وَ بازنویسی : عـبـــد عـا صـی
خدا قسمت شما هم بکند ...
مَردی جلوی در خانه-ای ایستاده وَ منتظر بود که کسی آنرا باز کند. یک نفر از او پرسید « از صاحبخانه طلبی داری ، چیزی از او میخواهی ، یا اینکه او قوم وُ خویش توست »؟ مَرد پاسخ داد : « هیچکدام از اینها که گفتی نیست. به دیدن دوست وَ همنوع خودم آمده-ام ». مخاطب آن مَرد میگوید : « من هم به شما مژده-ای را میدهم که "بهشتی"-ست که خداوند عطایت کرده ، وَ سلام وُ مَغفرت کاملی-ست از رحمت وُ کرامت او ... » {{{ روایت از : امام صادق (ع ) }}}.
اقتباس وَ بازنویسی : عـبـــد عـا صـی